صدای عطسه همه جا به گوش می رسد – ایسنا

[ad_1]

«در صندلی دیگر مترو مادری با پسر خردسالش نشسته است و پسر صورتش ماسک ندارد، مادر یک موز از کیسه بیرون می آورد و به پسرش می دهد و او می خورد و می خورد. آهسته آهسته “به نظر می رسد مادر در این ایمیل چیزی در مورد بروز بالای کودکان نشنیده است…”

به گزارش ایسنا، روزنامه ایران او نوشت: مترو، بازار و یا پیاده رو فرقی نمی کند، این روزها با همه گیر شدن امیکرون، همه سرفه و عطسه می کنند و به کار روزانه خود می رسند. آنهایی که کمی عادل ترند، ماسک می زنند و بقیه، بی تفاوت به پروتکل ها، بعد از دو سال همچنان ماسک می زنند و ادامه می دهند. به نظر می رسد دو سال زندگی و زندگی با روح در کنار این همه گیری جهانی، مردم را بی حس کرده است. به گفته یکی از مسافران مترو – که من با او صحبت می کنم – مهم نیست ماسک بزنیم یا نه، زیرا به هر حال همه ما آمیکرون می زنیم. اما او این استدلال ساده برای تاج گذاری را امری شخصی می داند; صرف نظر از عواقبی که ممکن است برای افراد مبتلا به بیماری های زمینه ای یا اشغال تخت های بیمارستانی داشته باشد.

در ایستگاه امام خمینی که یکی از شلوغ ترین ایستگاه هاست، دستفروشان بدون فاصله روی زمین پهن شده اند و یکی از وسط ماسک زده یا ماسک های قدیمی را فقط به صورت تزئینی روی چانه نگه داشته تا صدای شما بلند شود. همه شنیده اند مردم. در شلوغی جمعیت که هر کدام به یک سمت می روند به راحتی می توان افراد بدون ماسک را دید که کم نیستند. بلندگوی مترو از مردم می‌خواهد که ماسک بزنند، اما این صدا در شلوغی و جمعیت گم می‌شود. دوباره سوار می شوم تا بروم بازار تهران. داخل کوپه مردی با ماسک در یک متری من با تلفن همراهش صحبت می کند و به نظر می رسد که پشت خط از او در مورد سلامتی اش سوال کرده است که او با صدای بلند و بدون توجه به بقیه پاسخ می دهد. : اما مشکلی نیست. من به اتاق دیگری می رسم و بسته را به شما می دهم. هنوز جایی برای قدردانی وجود دارد که به اطرافیانتان نسبت به بی گناهی شما هشدار می دهد.

خواندن
برچسب مشخصات کالا و کاربردهای آن

چند نفری که دورش نشسته اند جمع می شوند و من پیرمرد را تماشا می کنم که بلند می شود و به سمت کوپه بعدی می رود. کمی نزدیک تر می شوم تا یک کوپه دیگر را ببینم، جوان های بی نقاب هم هستند که شوخی می کنند و می خندند. به نظر می رسد پیرمرد راه فراری ندارد. روی صندلی دیگر مادری با پسر خردسالش نشسته است و کودک ماسکی روی صورتش ندارد. مادر یک موز از کیسه بیرون می آورد و به پسرش می دهد و پسرش به آرامی آن را می خورد. به نظر می رسد مادر چیزی از بروز بالای فرزندان در این اوج نشنیده است. من در همان افکار و نگرانی هستم که یک مرد دو بار پشت سر هم عطسه می کند. مترو در حال پر شدن است و دیگر فاصله امنی وجود ندارد. مردم کنار دهان می ایستند و هر از گاهی سرفه ای خشک یا صدای مختلط نظرم را جلب می کند.

ورودی مترو به خیابان 15 خرداد و بازار بزرگ مثل همیشه شلوغ است. وقتی به تنهایی به خروجی مترو می رسند از بین جمعیت بیرون می روم. به طور متناوب در اطراف صدای عطسه و سرفه قدم بزنید. اینجا هم کسی تره بار را مقصر نمی داند و خیلی ها با تابلو به کوچه و بازار آمده اند. جلوی عطرفروشی می‌ایستم، جایی که فروشنده دو ماسک تمیز و تازه می‌فروشد، و مردم را تماشا می‌کنم که با ماسک یا بدون ماسک یا با ماسک روی چانه‌شان داخل و خارج می‌شوند. وقتی تنهاست از مغازه دار می پرسم چرا به کسی تذکر نمی دهد که بدون ماسک وارد نشود؟ او با بی حوصلگی پاسخ می دهد: «آنقدر به خدا گفتیم که زبانمان پر مو شد. از ترس روزی دو سه تا نوشابه میخورم. پس از دو سال رکود بازار، مردم دیگر نمی توانند فرار کنند. یک بار به کسی که در مغازه بود هشدار دادم و معلوم شد که از طرف دیگر پوزه ای دارد که می خواهد گردنم را بگیرد. گفت فقط سرما خورده و اومدم یه نوشیدنی بخرم تا حالم بهتر بشه. “سعی میکنم از خودم مراقبت کنم.”

خواندن
مطالعه فن زیلابگ 0 تا 100 فن آلمانی زیلابگ Ziehlabegg + خرید فن زیلابگ (4) Copy نمایه

فروشنده که به نظر می رسد حدود 60 سال سن دارد، از بیماری اساسی خود و تلاشی که در دو سال اخیر کشیده است می گوید: «قلبم را عمل کردم، قند خونم بالاست و قرص مصرف می کنم. “من نمی توانم کاری انجام دهم جز تماشای بیشتر.”

در اطراف میدان سبز که اغلب محل تجمع دلالان سکه و ارز است، مردان زیادی از فاصله نزدیک سیگار می کشند و همه در میدان پر از دود و شاید ویروس می شوند. عده ای دور فروشنده جمع شده اند و با سرهای بسته مشغول افزایش قیمت هستند. احتمالا هنوز خبر دردناک انتقال ویروس آمیکرون در 15 ثانیه را نشنیده اند و حتی ممکن است به خود بگویند که مثل یک دوست مثل سرماخوردگی آن را رد می کنند. اما آیا هنوز متوجه نشده اید که یک ویروس رایج در هر بدن به طور متفاوتی واکنش نشان می دهد؟

حوالی غروب اواسط زمستان به میدان تجریش می رسم. یک پیاده رو و یک خیابان ترافیکی همزمان وجود دارد. دروازه های دستفروشی پیاده رو بسته می شود و مردم با عجله و نیم قدم به جلو می روند. به راحتی می توان مرد و زن، پیر و جوان را دید که بدون ماسک در اطراف راه می روند.

مردی با کت و شلوار هوشمند با کیف مدیریت به دیوار تکیه داده، دستش را روی ماسک می گذارد و با صدای بلند عطسه می کند. از چشمان قرمز و بیمارش می توان فهمید که مبتلا شده است. جایی می ایستم و نگاهش می کنم. آرام آرام به سکویی می رسد و می نشیند. انگار بدنش مثل ورزشکاران خالی بود. انجام کارها و کسب درآمد احتمالا مهمتر از سلامتی است.

داخل یکی از گذرگاه های پشت امامزاده طاهر (ع) مردم مشغول خرید هستند. آنقدر شلوغ که فکر کنم حتما شب عید برای خرید آمده اند. جلوی مغازه ای که انواع لپه با طعم های مختلف می فروشد کمی ترسناک است. خیلی ها صف می کشند و بعضی ها با اشتیاق غذا می خورند. از دور می بینم که موضوع آویزان شدن یکی از تاجرها با همکارش به دیوار توجهم را جلب می کند.

خواندن
اتوبوس و مترو تهران تا فردا ساعت 9 صبح رایگان است

مرد جوانی که بیرون مغازه روی صندلی نشسته است به سیگاری می گوید: «دو روز است که آبریزش بینی دارم، اما خدا را شکر تا الان خوبم که نه من و نه کرونا آن را نیاورده ایم. فعلاً جای خوابم را در خانه عوض کردم تا زن و بچه درگیر نشوند». دوستش می خندد و می گوید: “این بار کرونا مثل سرماخوردگی است، لازم نیست در خانه بمانید.” این بیمار ادامه می دهد: بله، خیلی خفیف است. رفتم دکتر گفت باید 10 روز خونه بمونی. اما چرا فردی که حالش خوب است باید در خانه بماند؟ شاید پس از دو سال پاسخ این سوال برای برخی افراد روشن نباشد، اما عجیب است که این مرد فکر می کند زندگی خانواده اش از زندگی مردم کوچه و خیابان عزیزتر است. من به روزهای اولیه همه گیری فکر می کنم. به خیابان های متروک و مردمی که از ترس آلوده شدن حتی جرأت نداشتند در خانه هایشان را بزنند.

گروهی از مردم در حال شستن سطل ها و درها با سطل های پر از مواد ضدعفونی کننده هستند. همه اینها در مواجهه با یک ویروس بدوی که نه به این سرعت بین جوامع پخش شده بود و نه خانواده های زیادی را مرده و دل شکسته بر جای نگذاشته بود. ممکن است روزی فرا رسد که تغییرات رفتاری در جوامعی که در معرض یک فرآیند همه گیر هستند توسط جامعه شناسان و روانشناسان مورد مطالعه قرار گیرد. چگونه یک اپیدمی چنان بر روان و رفتار مردم تأثیر می گذارد که انگار این دو سال بحرانی را فراموش کرده اند.»

انتهای پیام

[ad_2]
منبع

مطلب پیشنهادی

چاپ پرچم ساحلی لرستان (4)

چاپ پرچم ساحلی بادبانی انواع پرچم ساحلی بادبانی     در هم اکنون حاضر، چاپ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *